* هه‌وه‌توو *

* هه‌وه‌توو *

قوتابخانه‌ی عه‌تائوڵڵا ئه‌مینی که‌سنه‌زان هه‌وه‌توو
* هه‌وه‌توو *

* هه‌وه‌توو *

قوتابخانه‌ی عه‌تائوڵڵا ئه‌مینی که‌سنه‌زان هه‌وه‌توو

بررسی آرایه‌های ادبی کتب فارسی

بررسی آرایه‌های ادبی کتب فارسی

تشبیه:

تشبیه، ادعای همانندی میان دو یا چند چیز است.هر تشبیه چهار رکن دارد :

 1) مشبه:چیزی یا کسی که قصد مانند کردن آن را داریم.

2)  مشبه‌به: چیزی یا کسی است که مشبه،به آن مانند می‌شود.

 3) ادات تشبیه: واژه‌ای است که نشان دهنده‌ی پیوند شباهت است.

4)  وجه شبه: ویژگی یا ویژگی‌های مشترک میان مشبه و مشبه‌به است.

ژاله‌ها دانه دانه           درخشند          همچو            الماس

مشبه                       وجه‌شبه       ادات‌تشبیه       مشبه‌به

برای شناخت بیشتر و بهتر تشبیه توجه به این نکات لازم است:

الف ) وجه‌شبه معمولاً باید در مشبه‌به بارزتر و مشخص‌تر باشد( چراغ مثل خورشید می‌درخشد،نه آنکه : خورشید مثل چراغ بود.

ب ) برای فهم یک تشبیه باید به سراغ (( مشبه‌به )) رفت که مهم‌ترین پایه‌ی تشبیه است زیرا وجه‌شبه از آن استنباط می شود.

ج) مشبه و مشبه‌به طرفین تشبیه نام دارند و در تمام تشبیهات حضور دارند اما ادات و وجه‌شبه می توانند حذف شوند و نیایند.  

د ) حذف وجه‌شبه و ادات تشبیه سبب تلاش ذهنی و لذت ادبی بیشتر می‌گردد .

هـ ) تشبیه مشروط بر این است که آن مانندگی یا تشابه،مبتنی بر کذب یا حداقل دروغ‌نما باشد یعنی با اغراق همراه باشد. این ما هستیم که این شباهت را ادعا و برقرار می‌کنیم.تشبیه باعث اعجاب می شود و کسی به مفاد آن باور ندارد. مثلاً جملاتی مانند : او مثل سرو است ! یا : او مثل برق رفت ! تشبیه‌اند اما جمله‌ای چون نفت مثل بنزین است، تشبیهی نیست .

و ) و نکته آخر این که وجه‌شبه در هر مورد آن صفتی است که منظور گوینده باشد ؛ از باب مثال ممکن است شخص منافق یا دو رو را به گل به جهت پشت و روی دو‌گانه‌ی گل، و رخسار زیبا را هم به گل، به سبب زیبایی آن، تشبیه کنند اما روشن است که وجه‌شبه در این دو مورد، با یکدیگر تفاوت بسیار دارد. برای بهتر فهمیدن اضافه تشبیهی به این مصراع رودکی توجه کنید:

دانش اندر دل چراغ رو شن است. دانش در روشن کردن دل مانند چراغ در راه است ـــ دانش مانند چراغ است ـــ دانش چراغ است. چراغ دانش؛ که یک اضافه‌ی تشبیهی است و در کتب فارسی نمونه‌های این گونه تشبیه فراوان است. مانند اقلیم وجود، محبس‌تن،درخت‌علم، ابر‌لطف، دفتر‌عمر و.....

 1) روی مرداب، این آفتاب پوسیده  

                                روی رودخانه، این ماه زنده.

 2) ابر هزار پاره بگیرد ستیغ کوه  

                                چون لشکری که رو به سوی دشمن آورد.

 3) زندگی مانند جوی آبی است.

 4) به پیش سپه آمد افراسیاب .

                                چو کشتی که موجش برآرد زآب.

5)  من اینجا چو نگهبانم تو چون گنج.

6)  علم بال است مرغ جانت را.

...........................................

استعاره :

استعاره، درلغت مصدر باب استفعال است یعنی عاریه خواستن، و در شعر به معنی واژه‌ای را بجای واژه‌ی دیگری به کار بردن است؛ یعنی شاعر واژه ای را به علاقه مشابهت به جای واژه‌ی دیگری به کار می‌برد. استعاره در حقیقت تشبیه فشرده است، یعنی تشبیه را آنقدر فشرده و خلاصه می‌کنیم تا از آن فقط مشبه‌به باقی بماند . البته این نوع استعاره کاربرد بیشتری دارد و به آن استعاره‌ی مصرحه می گویند. استعاره‌ی مکنیه هم داریم که همان شخصیت بخشیدن به اشیا می‌باشد که در بخش تشخیص توضیح آن می‌آید. پس ظرف ساخت هر استعاره یک جمله‌ی تشبیهی است . مثلاً ظرف ساخت (( سرو )) که استعاره از قد بلند است چنین بوده است : قدی که از نظر بلندی مانند سرو است. مثلاً حافظ می گوید : سرو چمان من چرا میل چمن نمی‌کند. در تشبیه ادعای شباهت وجود دارد و در استعاره ادعای یکسانی و این همانی.

هزاران نرگس از چرخ جهان گرد

                                  فروشد تا بر آمد یک گل زرد ( نظامی)

شاعر نمی‌گوید که خورشید مثل گل زرد است می‌گوید خورشید عین و خود گل زرد است. ( بواسطه‌ی علاقه مشابهت ) نظامی در استعاره‌پردازی بی‌همتاست. در بیت زیر شش استعاره بکار رفته است

زسنبل کرد بر گل مشک‌بیزی

زلف صورت پریشان کردن موی چهره

زنرگس بر سمن سیماب ریزی ( نظامی)

چشم چهره اشک ریختن

 1) جای گل گل باش و جای خار خار= گل استعاره از انسان خوب و خار استعاره از انسان بد است.

 2) ارغوان جام عقیقی به سمن خواهد داد = جام عقیقی استعاره از گل سرخ است.

 3) قضا خلعتی نامدارش دهد= خلعت نامدار استعاره از برگ سبز درختان است.

4) شیر خدا و عروس آسمان استعاره اند .

شاه عرب، سالارشهیدان و امثال آن کنایه می باشند. متقدمین(استادان گذشته‌) کنایه و استعاره هر دو را تحت عنوان کنایه می‌آورند و تفکیک آنها از متاخرین است. فرق میان استعاره و کنایه آن است که در استعاره علاقه‌ی مشابهت مانع تصور معنی حقیقی است ولی در کنایه شباهت ملحوظ نمی‌افتد و جایز است که صفات حقیقی نیز در نظر گرفته شود. مثلاً شاه و سالار در دو مثال بالا صفت این دو کلمه را ( بزرگی و سروری ) را یاد آور می شود.

...............................................

جان‌بخشی به اشیا یا تشخیص :آنیمیسم-

آنچه به عنوان جان‌بخشی به اشیا درکتاب فارسی آمده است در علم بیان استعاره مکنیه‌ی تخییلیه و آنیمیسم یا جان دارانگاری نامیده می‌شود و یادگاری است از تفکر بشر قدیم که برای او همه چیز جاندار بوده است.

استعاره‌مکنیه : مشبهی است که به همراه یکی از اجزا یا ویژگیهای مشبه‌به می‌آید. مثلاً دیده‌ی عقل به صورت اضافه‌ی استعاری؛ عقل به انسانی تشبیه شده است و آنگاه دیده که از بارزترین ویژگیهای انسان است به عقل اضافه شده است.

پاییز با طبیعت وداع می کند، آسمان هم سخاوتمند می‌شود، زمستان از راه می‌رسد و کوله‌بارش را بر زمین می‌گذارد و .... همگی آرایه‌ی تشخیص یا جان‌بخشی(انسان‌نمایی) هستند. در این بیت نیز حافظ علاوه‌ بر یک مراعات‌نظیر(شبکه‌ی معنایی) زیبا از جان‌بخشی نیز استفاده کرده است:

ارغوان جام عقیقی به سمن خواهد داد

                                   چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد

……………………..................................

مجاز:

مجاز، مصدر میمی است و در لغت به معنی گذشتن و عبور کردن یا زمان و مکان آن و در اصطلاح علم بیان، به کار رفتن واژه‌ای است در غیر معنی حقیقی، به شرط وجود علاقه و قرینه.

علاقه: پیوند و تناسبی است میان حقیقت و مجاز وجود دارد، اگر علاقه نباشد مجازی هم نخواهد بود.

قرینه : نشانه‌ای است که ذهن را از حقیقت باز می‌دارد. مجاز از این رو در زبان پدید می‌آید که الفاظ محدود و معانی نامحدودند.

 1) در ظلام شب خروش بامها

علاقه‌ی حال و محل ظرف و مظروف است یعنی استعمال جای و جایگیر به جای هم از نوع ذکر محل و اراده‌ی حال یعنی خروشی که افراد روی بامها سر می‌دهند.

2)  کوردها اهل قلم‌اند

علاقه‌ی سببیت یا علت و معلولی، یعنی بکار بردن کننده‌ی کار و کنش به جای یکدیگر از نوع ذکر سبب (علت) و اراده مسبب (معلول )؛ یعنی نوشته‌ی خوبی دارند،نویسنده‌اند.

 3) بیا تا برآریم دستی زدل

                            که نتوان برآورد فردا زگل

گل در اینجا یعنی خاک،گور؛ احتمالاً علاقه‌ی جزء و کل است چون گل جزئی از قبر است ذکر جزء و اراده‌ی کل.

 4)از درون مردمان اندیشه کن

                                 و زدعای مردم پرهیزکار

دعا معمولاً در جهت مثبت بکار می‌رود و دعا در اینجا نفرین معنی می‌دهد. یعنی می‌شود آن را علاقه‌ی تضاد نامید به این معنی که واژه ای را درست در معنی ضد آن به کار برند، مانند این که به فرد بی‌دست و پایی رستم بگویند. به این گونه مجاز استعاره‌ی تحکمیه هم گفته‌اند .

......................................................

کنایه:

کنایه یعنی پوشیده سخن گفتن درباره‌ی امری با بیان نشانه، نمونه یا دلیل آن امر و یا ذکر مطلبی و دریافت مطلب دیگر.

1) بیا تا بر‌آریم دستی زدل : دست از دل بر آوردن کنایه است به معنی از سر صدق به راز و نیاز پرداختن.

 2)دست و پنجه نرم کردن : کنایه از گلاویز شدن و زورآزمایی کردن.

3) ران افشردن: کنایه از برانگیختن عموماً و خصوصاً برانگیختن اسب.

 4) دست خاییدن: کنایه از حسرت خوردن .

5)  چراغ مردن : کنایه از خاموش شدن چراغ.

 6) زبان سبز : کنایه از حیات، شادابی و سرزندگی .

 7) گنبد لاجوردی: کنایه از آسمان گنبددوار و اخضر هم می‌گویند.

 8) قبا دریدن: کنایه از شکفتن‌گل.

..............................................

ایهام:

در لغت به معنی در گمان افکندن و به توهم انداختن است و آوردن واjه ای با حداقل دو معنی که یکی نزدیک به ذهن و دیگری دور از ذهن باشد و مقصود شاعر معمولاً معنی دور و گاه هر دو معنی است. مانند این شعر حافظ که کلمه‌ی مدام هم شراب معنی می دهد و هم همیشه.

 1) ما در پیاله عکس رخ یار دیده‌ایم

                                       ای بی خبر ز لذت شرب مدام ما

و یا این بیت:

حافظ از بهر تو آمد سوی اقلیم وجود

                                     قدمی نه به وداعش که روان خواهد شد

در روان ایهام است : الف ) روان خواهد شد : به سرعت خواهد رفت ( در این صورت روان قید است )

ب ) روان خواهد شد : خواهد رفت ( در این صورت روان مسند است )

ج) روان خواهد شد : روان خواهد رفت ، روحش به عالم دیگر خواهد رفت ( در این صورت روان فاعل است )

2)  چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد: نگران در معنی نگرنده و ناراحت، نرگس ( که خود نماد مشبه‌به چشم است ) به سوی شقایق خواهد نگریست. شقایق رمز محرومیت و مظهر داغ دیدگی است، نرگس نگران حال شقایق هم هست در این مصراع آرایه‌ی تشخیص نیز می باشد.

 3) باز رسیدند شاد زان سوی عالم چو باد

                                            مست و خرامان و خوش سبز قبایان ما

در ((سبز قبایان )) ایهام وجود دارد زیرا هم منظور درختانی است که برگ سبز دارند و هم سبز قبا که پرنده ای است. اگر سبز قبایان را در معنی اول بگیریم، استعاره به درختان و برگهای آنهاست.

5)  چو شاخ برهنه برآریم دست

                               که بی برگ از این بیش نتوان نشست

 بی برگ نسبت به برگ درختان ابیات بالا ایهام تناسب است اما بی‌توشه هم معنی می‌دهد که مورد نظراست. ایهام تناسب آوردن واژه ای است با حداقل دو معنی که یک معنی آن مورد نظر و پذیرفتنی است و معنی دیگر نیز با بعضی از اجزای کلام تناسب دارد مانند این بیت:

چنان سایه گسترد بر عالمی       که زالی نیندیشد از رستمی

زالی با رستمی تناسب دارد اما اینجا یعنی پیرزنی.

..........................................

تلمیح :

در لغت به معنی نگاه کردن و اشاره به چیزی است و در اصطلاح بدیع آن است که در خلال سخن آیه‌ای قرآن یا حدیثی معروف یا داستان و واقعه یا مثل و شعری مشهور چنان اشاره شود که کلام با الفاظی اندک بر معانی بسیار دلالت کند.

 1) ای نام تو بهترین سرآغاز           بی‌نام تو نامه کی کنم باز

می تواند اشاره‌ای به حدیث معروف باشد (( کل امر ذی بال لم یبدء فیه بسم الله فهو ابتر((

( هر کاری ارجمند که با نام خدا شروع نشده باشد بریده و ناقص است (

نظامی هم در اول مخزن‌الاسرار می‌گوید:

بسم الله الرحمن الرحیم

                         هست کلید در گنج حکیم

 2) ای یاد تو مونس روانم: اشاره به سوره رعد آیه‌ی 11 (( الا بذکر الله تطمئن القلوب((

 3) اگر نیک خواهی به هر دو سرای

به نزد نبی و وصی گیر جای: اشاره به حدیث نبوی (( مثل اهل بیتی کمثل سفینه نوح من رکبها نجی و من تخلف عنها هلک))

 4) عشق بازی که هم آغوش خطر

                                     خفت در خوابگه پیغمبر

اشاره به آن شبی (( لیله المبیت )) است که حضرت علی به جای پیغمبر اسلام خوابید تا پیامبر از کشته شدن به دست کفار مکه در امان بماند.

............................................

سجع :

سجع در لغت به معنی آواز کبوتر است؛ از آنجا که نوای کبوتران به یک آهنگ است، کلماتی که بر آهنگ بر‌آید سجع گفته‌اند و جمع آن اسجاع است. سجع در نثر به منزله‌ی قافیه در شعر است. به کلماتی که بین کلمات آن هماهنگی باشد کلام سجع می گویند. مسجع سخن گفتن مخصوصاً در بین اعراب مرسوم بود و عالی‌ترین نمونه‌ی آن کتاب قرآن است.

سجع بر سه قسم است:

 1) سجع متوازی: اگر کلمات در وزن و حرف روی (حرف آخر ) یکی باشند به آن سجع متوازی می‌گویند. مانند آنچه نپاید دلبستگی را نشاید.

کیش و خویش. حیات و ممات. بردی و مردی. نابرده،رنج گنج میسر نمی‌شود. وفا و رضا. صفا و لقا. نصیبی و طبیبی.

2)  سجع مطرف: در آخر هر جمله کلماتی آورند که در وزن مختلف و حرف روی یکی باشند. حضرتش بخشنده‌ی مال است و بر آورنده‌ی آمال، جود و سجود.

 3) سجع متوازن: و آن است که کلمات در وزن یکی و در روی مختلف باشند: بحری است مواج و شخصی نقاد، کام و کار . دو کلمه‌ی (( زمین و ضمین )) لغات متشابه هستند که از نظر تجنیس در کتب سنتی بدیع جناس لفظ هستند و دکتر سادات ناصری در کتاب فنون و صنایع ادبی به عنوان جناس لفظ از آنها نام می‌برد.  اما دکتر شمیسا در کتاب بدیع خود به جناس تام از آنها نام می‌برد و می نویسد: (( باید توجه داشت که بدیع لفظی بحث موسیقی و مسموعات است نه نقاشی و مکتوبات))

................................................

مراعات نظیر(شبکه‌ی معنایی):

آوردن واژه‌هایی از یک مجموعه است که با هم تناسب دارند. این تناسب می‌تواند از نظر جنس،نوع،مکان،زمان،همراهی و .... باشد

 1) ارغوان جام عقیقی به سمن خواهد داد

                                       چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد

 2) شبی در بیابان مکه از بی‌خوابی پای رفتنم نماند سر نهادم و شتر‌بان را گفتم

دست از من بدار.

3)  بحر آفرید و بر و درختان و آدمی

                                 خورشید و ماه و انجم و لیل و نهار کرد

در این بیت آرایه‌ی تضاد و همچنین آرایه‌ی اعداد نیز وجود دارد و آن این است که چند اسم را که به طور متوالی ذکر شده‌اند برای همه یک فعل بیاورند.

........................................

تمثیل یا ارسال‌المثل:

تمثیل یا ارسال‌مثل کلامی است که ضرب‌المثلی را در بردارد و یا خود ضرب‌المثل است. ارزش یک مثل در جلب توجه شنونده و یا خواننده گاه بیشتر از چندین بیت یا چندین مقاله است.

هرگه که دل به عشقی دهی، خوش دمی بود

در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست - حافظ

 1) نا برده رنج،گنج میسر نمی شود

                                 مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد

2)  با بدان بد باش و با نیکان نکو

                                 جای گل گل باش و جای خار خار

 که آرایه‌ی تکرار و استعاره هم دارد.

3)  میازار موری که دانه‌کش است

                                 که جان دارد و جان شیرین خوش است

گه دلم پیش تو گه پیش اوست

                            رو که در یک دل نمی‌گنجد دو دوست (عمان سامانی)

..........................................

تضاد :

تضاد یا طباق، آوردن دو کلمه‌ی متضاد و مخالف هم است.

 1) اگر بازجویی خطا از ثواب.

 2) عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد.

.................................................

حسن تعلیل:

آوردن علتی ادبی و ادعایی است برای امری به گونه‌ای که توان اقناع مخاطب را دارد. این علت سازی مبتنی بر تشبیه است و هنر آن زیبا شمردن یا زشت نمودن چیزی است.

به سرو گفت کسی میوه‌ای نمی‌آری

                                    جواب داد که آزادگان تهی‌دستند.

برای میوه نیاوردن سرو علتی خیالی و ادعایی آورده است نه علمی و نه طبیعی.

...............................................

واج آرایی(نغمه‌ی حروف):

تکرار یک واج ( صامت یا مصوت ) است در کلمه‌های یک مصراع یا بیت به گونه‌ای که آفریننده‌ی موسیقی درونی باشد و بر تاثیر شعر بیفزاید.

1)  چو دانی که بر تو نماند جهان

                                چه رنجانی از آز جان و روان.

 حرف ((ن )) 8 بار در بیت آمده است.

 2) ای هست کن اساس هستی حرف ((س)) 4 بار تکرار شده است.

 3) درفشش سیاه است و خفتان سیاه  

                                            از آهنش ساعد از آهنش کلاه.

 حرف (ه) 5 بار آمده است.

…………………………………………….

مبالغه و اغراق و غلو:

آن است که چیزی را زیاده از حد معمول وصف کنند؛ که اگر عقلاً و عادتاً ممکن باشد مبالغه است و اگر عقلاً ممکن باشد ولی عادتاً واقع نشود اغراق، و اگر نه عادتاً ممکن باشد و نه عقلاً ، غلو است. البته معمولاٌ همه را تحت عنوان اغراق یا مبالغه می آورند.

1)  شود کوه آهن چو دریای آب

                                     اگر بشنود نام افراسیاب

مبالغه در آثار حماسی بخصوص شاهنامه بسیار دیده می شود.

که گفتت برو دست رستم ببند

                            نبندد مرا دست،چرخ بلند.   

هر شبنمی دراین ره،صد بحر آتشین است

                                         دردا که این معما شرح و بیان ندارد.

.........................................   

تنسیق‌الصفات:

برای یک اسم،صفات متوالی بیاورند .

بمان آباد و فرخ روز و شیرین کام و شیرین دل

که برای خوزستان چهار صفت متوالی آورده است.

.............................................

تکرار :

وقتی که یک واjه بیش از دو بار یا بیشتر در بیتی تکرار شود آرایه‌ی تکرار پدید می‌آید.

دریا بنفش و مرز بنفش هوا بنفش

                                    جنگل کبود و افق کبود.

 بنفش و کبود تکرار شده است.   

     له‌تیف سوڵتانی